معنی مل دینگئن - جستجوی لغت در جدول جو
مل دینگئن
خمار شدن چشم
ادامه...
خمار شدن چشم
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
او دینگئن
به آب انداختن و خیساندن
ادامه...
به آب انداختن و خیساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
تش دینگئن
گرم کردن، آشوب به پا کردن
ادامه...
گرم کردن، آشوب به پا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
حر دینگئن
حر دینگئن
ادامه...
حر دینگئن
فرهنگ گویش مازندرانی
دله دینگئن
تو انداختن، داخل کردن، خرد کردن
ادامه...
تو انداختن، داخل کردن، خرد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رخ دینگئن
اسهالی کردن جانوران از راه خوراندن خوراکی ها ناسازگار
ادامه...
اسهالی کردن جانوران از راه خوراندن خوراکی ها ناسازگار
فرهنگ گویش مازندرانی
رش دینگئن
به حرکت در آوردن، روانه کردن، روانه شدن
ادامه...
به حرکت در آوردن، روانه کردن، روانه شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سو دینگئن
سو دینگئن
ادامه...
سو دینگئن
فرهنگ گویش مازندرانی
کل دینگوئن
انداختن نرها به میان ماده ها جهت جفت گیری و تولیدمثل
ادامه...
انداختن نرها به میان ماده ها جهت جفت گیری و تولیدمثل
فرهنگ گویش مازندرانی
گال دینگئن
سرخ شدن، گل انداختن صورت
ادامه...
سرخ شدن، گل انداختن صورت
فرهنگ گویش مازندرانی
گس دینگئن
کسی را آزردن
ادامه...
کسی را آزردن
فرهنگ گویش مازندرانی